کد مطلب:316774 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:259

نابینا، بینا می شود
در كتاب معجزات و كرامات ائمه ی اطهار علیهم السلام، صفحه ی 125، تألیف، مرحوم آقای میرزا هادی خراسانی حائری قدس سره آمده است كه:

جناب آقا شیخ مهدی كرمانشاهی حكایت نمود، گفت: یك مرد كاسب كوری بود كه در بازار بین الحرمین مغازه ای داشت و همه او را می شناختند و تا دیده بودیم او را نابینا دیده بودیم، یك روز در مقبره ی وابسته به خودمان كه در رواق پایین پای بارگاه حسینی علیه السلام می باشد خوابیده بودم هوا كمی گرم بود لای درب مقبره را باز گذاشته بودم تا باد بیاید.

یك مرتبه صدای هیاهو شنیدم، نگاه كردم دیدم ازدحام غریبی از سمت صحن كوچك داخل شد، چون درب مقبره ی ما باز بود، جمعیت به سوی مقبره هجوم آوردند، عده ای دور مردی را گرفته، داخل مقبره نمودند و در را بستند.

خوب كه نگاه كردم دیدم آن مرد نابینای معروف و مشهور است هر دو چشم او به درشتی باز شده مثل كاسه ی خون سرخ می درخشید، مردم لباسهای او را ذره ذره كرده اند، فوج فوج برای دیدن او هجوم می آوردند.

انگشت جلوی چشم او می گرفتند و می پرسیدند: این چند تا است؟

درست جواب می گفت.

به همین حال مدتی در مقبره ماند، فشار و ازدحام مردم آرام گرفت و



[ صفحه 60]



از او سؤال كردم.

معلوم شد حضرت اباالفضل علیه السلام چشم او را بینا و روشن و قلب مؤمنین را از سرور چون گلشن نمودند.



آغشته به خون سپیده دم شد ای وای

یك لاله ز باغ عشق كم شد ای وای



بر مصحف خون رسول تاریخ نوشت

اسطوره ی و القلم قلم شد ای وای



تا العطش سكینه خاتون بشنید

از خیمه سوی فرات با خشم دوید



با آنكه عطش سینه اش آتش می زد

یك جرعه ز جاری زلالش نچشید



عباس علی تجلی قهر خدا

لب تشنه رسید بر لب نهر خدا



از زین به زمین فتاد و با درد بگفت

ای مشك خجالتم مده بهر خدا



اشعار از «غلامرضا رحمدل»



[ صفحه 61]